«خودشیفتههای مخفی» چه کسانی هستند؟
همه خودشیفتهها انسانهای خودخواه یاوهگو نیستند. در بیشتر محافل اجتماعی خودشیفتههای پنهانی وجود دارند که ما از وجودشان بیخبریم.
اول صبح؛ به نظر میرسد خودشیفتگی به ابعاد یک همهگیری بزرگ رسیده است زیرا این روزها حتی کودکان دبستانی هم به یکدیگر برچسب «خودشیفته» میزنند. اما در دنیای بزرگسالان، این لقب معمولا به همسر سابق، رئیسها یا دیگر اعضای خانواده داده میشود.
تصور ما این است که همه در زندگیشان دستکم با یک خودشیفته آشنایی دارند اما آیا شناسایی خودشیفتهها همیشه آسان است؟ مثلاً آیا همیشه طوریست که اگر یک خودشیفته وارد جمعی شود، همه میفهمند؟
خودشیفتگی بسیار بیشتر از تصورات گذشته، رایج است. تخمین زده میشود اختلال شخصیت خودشیفتگی کامل و بالینی از هر ۲۰ نفر یک نفر را تحت تاثیر قرار میدهد. پس اشتباه نیست اگر بگوییم همه ما دستکم یک نفر را میشناسیم که دچار این بیماری است. شاید همین حالا، یکی از این افراد با شما در یک اتاق باشد!
خودشیفتهها نسبت به دیگران حس برتری و استحقاق دارند. این افراد بسیار کم ابراز همدلی میکنند، به تحسین شدن همیشگی نیاز دارند و این حس را که به آنها توهین شده یا کماهمیت شمرده شدهاند زیاد تجربه میکنند.
تخمین ۱ نفر از هر ۲۰ نفر فقط یک تخمین است. کلر هارت، دانشیار روانشناسی دانشگاه ساوثهَمپتون، میگوید: «رقم واقعی احتمالاً بالاتر از اینهاست.» چرا؟ چون افرادی که توهم برتر بودن از دیگران دارند به احتمال زیاد تمایلی به اعتراف کردن به مشکل خود و کمک گرفتن ندارند، از این رو شمار واقعی این افراد که تشخیص پزشکی داده نمیشوند، در واقعیت باید بیشتر از اینها باشد.
اما مشکل دیگری هم وجود دارد که تخمینها را دشوارتر میکند. افزون بر نوع نسبتاً آشکار خودشیفتهی «بزرگ»، روانشناسان اکنون نوع «آسیبپذیر» و کمتر شناختهشدهای از خودشیفتهها را نیز شناسایی کردهاند که پنهان است و تشخیص آن بسیار دشوارتر است.
نشانههای هشداردهنده
افرادی که در آزمونهای خودشیفتگی بزرگ نمرات بالایی کسب میکنند، همان خودشیفتههایی هستند که انتظار دارید. تحقیقات طولانیمدت نشان داده که آنها تمایل زیادی به لاف زدن، مغرور و سرکش بودن، جلب تمام توجهها و احساس رضایت نسبت به خود دارند. این افراد بسیار برونگرا، از دید اجتماعی ماهر و در نهایت دارای سلامت روانی عالی هستند.
اما خودشیفتههای پنهان و آسیبپذیر اینگونه نیستند. در حالی که خودشیفتههای بزرگ در عمل هیچ شک و تردیدی نسبت به خودشان ندارند، افرادی که شکل آسیبپذیر خودشیفتگی را دارند، حس ناامنی میکنند و حالت تدافعی دارند و ذهنشان مشغول تلاش برای محافظت از خودانگارهی برتر است.
خودشیفتههای آسیبپذیر که مدام تلاش میکنند شکست را به حداقل برسانند، به شکل قابلدرکی نسبت به خودشیفتههای بزرگ خوشحالی کمتری را تجربه میکنند و بیشتر مستعد اضطراب و افسردگی هستند. خودشیفتهی آسیبپذیر بسیار شکننده است و تاب تحمل انتقاد را ندارد.
یک مطالعه تازه که سطوح خودشیفتگی را در ۶۷۶ بزرگسال در ایالات متحده ارزیابی کرد، نشان داد خودشیفتههای بزرگ و آسیبپذیر هر دو تحت تأثیر میل به موقعیت اجتماعی هستند. اما بر خلاف خودشیفته بزرگ، خودشیفتهی آسیبپذیر احساس میکند جایگاهی را که شایسته آن است دریافت نکرده است.
در نتیجه، خودشیفتههای آسیبپذیر اگر احساس کنند ممکن است در رقابت با دیگران شکست بخورند، کنار میکشند و این واکنش موجب بیشتر شدن استرس و احساس شرم در آنها میشود.
در همین مطالعه روشن شد که خودشیفتههای آسیبپذیر احساس میکنند آنطور که دوست دارند در گروههای اجتماعی قرار نمیگیرند، برعکس، خودشیفتههای بزرگ اصلاً علاقه خاصی به حضور در این گروهها ندارند.
در نهایت، هر دو نوع خودشیفته احساس برتری و محق بودن دارند، و ممکن است ساعات زیادی را صرف خیالپردازی دربارهی موفقیت خود کنند، چه از نظر قدرت چه از نظر زیبایی. با این حال، نوع آسیبپذیر ممکن است نسبت به خیالپردازیهایش کمتر رکگو باشد و وقتی خودانگارهاش به وسیلهی انتقاد یا رقابت در معرض تهدید قرار گیرد، با عصبانیت واکنش نشان دهد.
شما نمیدانید خودشیفتههای آسیبپذیر چه زمانی قرار است منفجر شوند، اما وقتی فکر انتقام در ذهنشان باشد، بیشتر تهاجمیِ منفعل هستند تا تهاجمی رو در رو.
هنوز تحقیقات زیادی درباره خودشیفتگی آسیبپذیر انجام نشده، اما میتوانید تصور کنید این افراد در محیط کار ممکن است چگونه رفتار کنند.
اگر در جلسهای باشید و رئیس در حضور جمع، کار شما را تحسین کند و کمک همکار خودشیفتهی آسیبپذیر شما نادیده گرفته شود، ممکن است این همکار در چشم شما نگاه کند و بگوید از موفقیت شما خوشحال است، اما پشت سر شما ممکن است کمک شما به دیگران را کوچک جلوه دهد و به همکاران درباره نقش کلیدی خودش بگوید.
نشانههای دیگری هم وجود دارند. در طول یک جلسه دوستانه پس از کار، شاید متوجه شوید آنها در حال کاوش در زندگی شما و کسب اطلاعات بالقوهای هستند که بتوانند در آینده علیه شما استفاده کنند.
خودشیفتهی آسیبپذیر برخلاف خودشیفتهی بزرگ، ممکن است تمایلی به دادن اطلاعات زندگی خودش به شما نداشته باشد و اگر شما از روی بدشانسی مدیری از این نوع داشته باشید و آنها متوجه شوند شما برای مشاوره نزد یک مدیر ارشد رفتهاید، ممکن است شما را اخراج کنند، فرصتهای آینده را از شما دریغ کنند و شما را نزد دیگران تحقیر کنند.
دو نوع خودشیفته تمایل دارند به روشهای متفاوتی به اطرافیان واکنش نشان دهند. سطوح بالای خودشیفتگی با قلدری، خشونت و پرخاشگری مستقیم و غیرمستقیم همراه بوده است. اما خودشیفتهی آسیبپذیر ممکن است این کار را به دلایل متفاوتی با خودشیفتهی بزرگ انجام دهد. این نوع خودشیفته ممکن است به دلیل عدماطمینان نسبت به خودش، قلدری کند یا مرتکب خشونت شود.
این نشانه به ویژه زمانی اثبات میشود که با یکی از این افراد رابطه عاشقانه داشته باشید. جای تعجب نیست که خودشیفتههای بزرگ در یافتن شریک زندگی همیشه به دنبال یک فرد بهتر هستند، چون احساس میکنند لایق بهترینها هستند و همین نیاز معمولاً منجر به خیانت میشود. با این حال، خودشیفتهی آسیبپذیر بسیار بیشتر نیازمند و محتاج است، اما میتواند به روشهایی که زیاد آشکار نیستند کنترلگر شود.
خودشیفتهی آسیبپذیر ممکن است بتواند تمایلش را از برخی افراد پنهان کند، اما انجام این کار در یک رابطه طولانیمدت بسیار دشوار است.
ما در یک رابطه سالم باید چیزهایی را که دوست داریم یا دوست نداریم به زبان بیاوریم. اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم چون احتمال میدهیم طرف مقابل مدام احساس خطر کند و واکنش بیش از حد نشان دهد و پرخاشگری کند، رابطه دچار مشکل خواهد شد.
تغییر دائمی
تا اینجا، احتمالاً متقاعد شدهاید که فردی را در زندگی میشناسید که یک خودشیفته پنهانی کامل، فوقالعاده قوی و بدون فیلتر است. هرچند ممکن است دچار یک اختلال شخصیتی در مقیاس کامل نباشد.
مهم است به خاطر داشته باشید که بسته به موقعیتی که در آن هستید، نشانههای خودشیفتگی ممکن است بیایند و بروند و همین مهم ممکن است سبب شود گاهی افراد را به اشتباه خودشیفته بدانیم. در زندگی شرایطی به وجود میآید که سبب میشود ما بدترین خودمان را نشان دهیم و چیزی را رها کنیم که محققان آن را «خودشیفتگی زمینهای» مینامند.
اگر شک دارید که فردی در یک رابطه سمّی یا در یک محل کار بسیار رقابتی، خودشیفته است، آن شرایط خاص ممکن است به رفتار خودشیفتهمانند دامن زده باشد و شاید در محیطهای آرامتر، آن شخص چندان خودشیفته نباشد.
خودشیفتگی لزوماً چیزی نیست که آن را داشته یا نداشته باشید. همه در جایی بینابینی هستند. ویژگیهای شخصیت خودشیفته میتوانند به مرور زمان قویتر یا ضعیفتر شوند، در موقعیتهای خاصی تحریک شوند و افراد مختلف آن را به شیوههای مختلف نشان دهند، به این معنا که همه ما تا حدی خودشیفته هستیم.
برخلاف افرادی که اختلال شخصیت خودشیفته آنها را پزشک تشخیص داده، افرادی که سطوح بالایی از ویژگیهای شخصیتی خودشیفته را دارند، ممکن است بتوانند این تمایلات را در موقعیتهای خاص از جمله کنار خانوادهشان کاهش دهند.
بر خلاف اختلال بالینی، صفات خودشیفتگی بسیار رایج هستند و در بسیاری از نقاط جهان در حال افزایش هستند. برای نمونه، یک متاآنالیز درباره بررسی خودشیفتگی در دانشگاههای ایالات متحده نشان داد خودشیفتگی بین سالهای ۱۹۸۵ و ۲۰۰۶ به طور قابلتوجهی افزایش یافته است. با این حال، کالیفرنیا استثنا بود که به عقیده محققان ممکن است دلیلش، افزایش دانشآموزانی با پیشینهی آسیایی باشد که از نظر فرهنگی متفاوت هستند.
یک آزمون متداول برای ارزیابی ویژگیهای خودشیفتگی، «فهرست شخصیت خودشیفته» است. این پرسشنامه از ۴۰ پرسش با انتخاب اجباری تشکیل شده که اگر پاسخ متواضعتر را انتخاب کنید به شما نمره صفر و اگر گزینه خودشیفتهتر را انتخاب کنید، به شما نمره یک میدهد.
برای نمونه، ممکن است از شما خواسته شود با یکی از این دو جمله موافقت کنید: «من از بیشتر مردم بهتر یا بدتر نیستم» یا «من فکر میکنم فرد خاصی هستم». میانگین امتیاز این آزمون در بریتانیا تقریباً ۱۲ از ۴۰ است که در ایالات متحده به حدود ۱۶ از ۴۰ میرسد.
درباره خودشیفتگی تصورات اشتباه زیادی وجود دارد. معمولاً به هر کسی که کار وحشتناکی انجام میدهد برچسب خودشیفته میزنند، اما خودشیفتگی پیچیده است.
سنگدلی
مطالعات تاکنون نتایج نسبتاً متفاوتی را درباره این موضوع ارائه کردند، با این حال به نظر میرسد برخی از خودشیفتهها توانایی ابزار همدلی را دارند و این توانایی شناسایی آنها را دشوارتر میکند.
در یکی از مطالعات، محققان همدلی را به طور خاص در خودشیفتگی بررسی کردند. آنها از ۸۸ دانشجوی کارشناسی که از نظر ویژگیهای خودشیفتگی ارزیابی شده بودند، خواستند تا ویدیوئی را درباره یک زن به نام جِنی ببینند که به تازگی یک جدایی آسیبزا را تجربه کرده است. همزمان، ضربان قلب دانشجویان با نوار قلب (ECG) اندازهگیری شد.
نتیجهی بدستآمده این بود که دانشآموزانی که از خودشیفتگی بالایی برخوردار بودند سطوح پایینتری از همدلی با زن داشتند و به طرز تعجبآوری، ضربان قلب آنها حین تماشای ویدیو کاهش یافت، برعکس چیزی که انتظار دارید در کسی که احساس همدلی دارد، ببینید.
اما وقتی از این افراد به طور خاص خواسته شد خودشان را جای جنی بگذارند، اتفاق جالبی افتاد. ضربان قلبشان در واکنش به محرک همدلانه شتاب گرفت، درست به اندازهی فردی که در آزمون خودشیفتگی نمره پایینی گرفته بود. این آزمون نشان داد آنها از نظر فیزیولوژیکی تحت تأثیر این محرک قرار گرفتند.
خودشیفتههای آسیبپذیری که مدام تلاش میکنند شکستشان را به حداقل برسانند، بهطور قابلتوجهی نسبت به خوشیفتههای بزرگ خوشحالی را کمتر تجربه میکنند و بیشتر مستعد اضطراب و افسردگی هستند
همه اینها حاکی از آنست که خودشیفتهها توانایی همدلی دارند، اما انتخاب میکنند بیشتر اوقات این کار را انجام ندهند و این منطقی است. اگر علاقه اصلی شما خودتان باشید و مایل به استثمار و فریب دیگران برای بالا کشیدن خودتان باشید، خاموش کردن توانایی همدلی یک مزیت است.
پرورش در مقابل طبیعت
چرا بسیاری از ما اینقدر خودشیفته هستیم؟ میتوان تصور کرد برخی افراد ژن آن را داشته باشند، اما گذشته از ژنتیک، به نظر میرسد تربیت و تجربیات زندگی اهمیت بیشتری دارند و به ما سرنخهای بیشتری برای جستجو میدهند.
اطلاعات ما درباره تجربیاتی که منجر به خودشیفتگی میشوند، کم است. محققان معمولاً از مردم میخواهند خاطراتی از دوران کودکیشان بیاد بیاورند و سپس سعی میکنند از پاسخهای دادهشده نتیجهگیری کنند، در حالی که در حالت ایدهآل، باید این افراد را در طول زمان زیرنظر بگیرند و تجربیات آنها را حین نظارت بر سطوح خوشیفتگیشان، با دقت مستند کنند.
یک تیم از محققان این کار را کرده و کودکانی را در یک دوره دوساله زیرنظر گرفته و نتیجه گرفته کودکانی که والدینشان بیش از حد برایشان ارزش قائل بودند و آنها را به دلیل استثنایی بودن و برتر بودن از سایر کودکان تحسین میکردند، احتمال بروز نشانههای خودشیفتگیشان بیشتر بود.
نتیجه دیگر این بود که کودکانی که بازخورد متناقضی از والدینشان دریافت میکردند، یعنی گاهی بیش از حد به آنها ارزش داده میشد و گاهی توبیخ میشدند و بهایی به آنها داده نمیشد، نشانههای خودشیفتگی آسیبپذیر را بیشتر بروز میدادند.
جالب اینجاست که خودشیفتگی بزرگ در مردان و خودشیفتگی آسیبپذیر در زنان بیشتر است. با این حال، خودشیفتگی آسیبپذیر کمتر مورد بررسی کامل قرار گرفته است. حتی پزشکان گاهی خودشیفتگی آسیبپذیر در زنان را به اشتباه اختلال شخصیت مرزی تشخیص میدهند.
مواجهه با فرد خودشیفته
بهترین راه برای مقابله با یک فرد بسیار خودشیفته چیست؟ آیا میتوانیم طوری با آنها رفتار کنیم که کمتر خودشیفته باشند؟
از آنجا که خودشیفتگی در اصل یک ویژگی شخصیتی است، درمان آن دشوار است. اگرچه شخصیت ما در طول زندگی کمی تغییر میکند، اما بیشتر از راه تجربیات دوران جوانی شکل میگیرد و این امر سبب میشود درمان اختلالات شخصیت، از جمله اختلال خودشیفتگی، کمی سختتر از اختلالی باشد که محرک روشنی دارد.
برای نمونه در اختلال استرس پس از سانحه، میدانیم محرک آن، اتفاق خاصی بوده است و درمانگر میداند باید روی چه چیزی کار کند، اما در مورد شخصیت، اتفاق خاصی موجب شکلگیری آن نمیشود، بلکه شخصیت فرد در طول مثلاً ۲۰ سال زندگی شکل میگیرد.
با این حال، مطالعات نشان دادهاند که افراد میتوانند با رفتارهایی که سبب افزایش یک ویژگی خاص میشود (مانند صحبت کردن روزانه با افراد جدید به منظور برونگرا شدن) کمی شخصیتشان را تغییر دهند. اما دشوار است که بگوییم افرادی که ویژگیهای خودشیفتگی دارند مایل به تغییر هستند یا اینکه اصلاً تغییرات شخصیتی بادوام هستند یا نه!
کاستن از خودشیفتگی برای همیشه، کاریست تقریباً غیرممکن! کاری که در عوض باید انجام دهید اینست که سعی کنید همدلی را افزایش دهید. با توجه به اینکه به نظر میرسد این افراد مهارت همدلی برخوردار هستند، هر مداخلهای باید روی ایجاد انگیزه در آنها برای استفاده از این حس (همدلی) متمرکز شود.
در طول سالها تلاش شده همدلی برای خودشیفتهها جذابتر شود. هدف این برنامهها این بوده و هست که همدلی را طوری بازتعریف کنند که برای خودشیفتهها مطلوب باشد. برای نمونه، به آنها گفته میشود در نظر گرفتن دیدگاه دیگران با موفقیت در زمینههایی مانند رهبری یا تجارت مرتبط است.
در یک رابطه یا در محل کار، میتوانید به فردی با ویژگیهای خودشیفتگی بالا نشان دهید که میتواند نیازهای خودشیفتهای خودش را از طریق کارها یا رفتارهای مهربانانه یا سخاوتمندانه برآورده کند یا به آنها هشدار دهید که ممکن است با رفتارهای خودخواهانه به موقعیتشان آسیب بزنند. جای تعجب نیست که نکته کلیدی این است که به غرور آنها پروبال بدهید. البته بهتر است چنین مداخلاتی توسط یک درمانگر یا روانشناس انجام شود تا نتیجه بهتری بدهد.
اما پیش از اینکه بخواهید دست به کار شوید و در محیط کار یا خانهتان به دنبال نشانههای خودشیفتگی باشید و به کسی مشکوک شوید، بهتر است اول به رفتار خودتان نگاهی بیندازید. اگر مایل نیستید و نمیتوانید نگاهی طولانی و سخت به خودتان بیندازید و شاید از آخرین باری که مغرور بودید یا خودخواهانه رفتار کردید کمی خجالتزده هستید، ممکن است خود شما یک خودشیفته پنهان باشید.